حقیقت صراط

حقیقت صراط: خدای متعال در سوره های متعددی از قرآن کریم با اشاره به مسأله مهم هدایت ، مردم را به روی آوردن به صراط مستقیم دعوت می کند و آن را ضرورتی برای هدایت و تکامل بشریت معرفی می نماید.
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۳ ب.ظ

پای این درد دل تا به حال نشسته ای؟!


درد دل،مولای متقیان،علی علیه السلام ،مطالب مذهبی

پای این درد دل تا به حال نشسته ای؟!

حقیقت صراط: از نظر آشکار ساختن حال تأثر و دلگیری مولای متقیان علی علیه السلام از حوادث زمانه و نظر بجلالت مقام و عظمت مقال گوینده بترجمهء پارسی این خطبه از خطب نهج البلاغه پرداختم. این خطبه آه دل مظلومیست که در لوح ضمیر تابناک او انعکاس یافته و دفاع بزرگوارانهء صاحب حقی است که از حق خود گذشته است و جا دارد که بعنوان تبرک و تیمن درج شود.    ( ادامه مطلب )

آری، بخدا سوگند جامعهء خلافت بقامت آن کسی که پوشیده است راست نمی آید و او خود بخوبی میداند که مناسبت خلافت با من،مناسبت محور آسیا با دائره سنگ آسیاست، چه اگر قطب و محوری نباشد،سنگ آسیا گردش نکند.آبهای زلال معرفت و خداشناسی از چشمه های علم و دانش من سرازیر میشود و هیچ بلندپروازی باوج همت من نمی رسد.با وجود این از پوشیدن آن جامه چشم پوشیدم و از آن رو گردان شدم، زیرا امر از دو حال بیرون نبود:یا باید با دست شکسته و یاران دست بسته حمله آغاز کنم و یا در برابر آن تاریکی سر فرود آرم، آن چنان تاریکی که پیران را ناتوان و فرسوده و جوانان را پیرو خمیده کند،یعنی چنان شب تیره و تاری که مرد با ایمان را رنج و آزار دهد و او برای نجات خود آنقدر بکوشد تا جان دهد و برحمت ایزدی پیوندد!!پس چاره در آن دیدم که بردباری پیشه کنم و شکیبائی را بر هردو امر برتری دهم.از آن رو بردباری پیشه خود ساختم ولی مانند کسی که در چشمش خاری می خلد و در گلویش استخوانی گیر کرده است.با چشم خویش می دیدم که ارث مرا بیغما برده اند و حق مرا غضب کرده اند!

غاصب اول، از میان رفت و زمام امر را بدست دیگری داد و دلو پر آب را بسوی او برد و این بس شگفت آور است کسی که خود در زمان حیات از سنگینی بار شکایت داشت و هموار خواهان خالی کردن شانه از زیر آن بار بود پیمان برقراری آن بار را پس از مرگش بدوش دیگری استوار ساخت و پستانهای شیرده را میان خود قسمت کرده و هریک آنرا دوشید پس بار مسئولیت بدوش کسی استوار شد که درشتی و ناهمواری و لغزش بسیار داشت و عذر- خواهیش بی شمار بود و زمام داریش بکسی میماند که بر اشتری سرکش سوار است که اگر مهار آنرا بکشد بینی شتر را پاره کند و اگر رها سازد به پرتگاه فنا افتد.

بخدا سوگند که مردم دچار خبط و خطا و خودسری و چموشی شدند.من در این مدت با همهء دشواریها و ناسزائیها و ناروائیها شکیبائی پیشه کردم تا آنکه دومی هم راه خود را پیمود و امر خلافت و مسئولیت را بجماعتی سپرد که گمان کرد منهم یکی از آنان هستم!! خدایا فریاد از این جماعت و شورای آنان!!چه کسی میتوانست،در اینکه من نخستین مرد این میدان و یکه تاز این راه هستم،شک کند؟کار من بجائی رسید که در ردیف دیگران باشم و در عرض آنان قرار گیرم!ناچار با پرواز آنان بپرواز آمدم و با فرود آمدن آنان فرود افتادم و با این همه مسالمت،مردی که با من کینه دیرین داشت 1از دادن رأی بمن خودداریکرد و دیگری 2بکسی که با او خویشاوند بود بپیوست و شد آنچه شد و پیش آمد آنچه نباید بیاید!!

سوگند بکسی که دانه را از زیر خاک شکافت و نسیم روح پرور را پدید آورد اگر ازدحام و در خواست مردم نبود، و اگر بر پا ساختن حجت حق بوجود یاران حق نبود، واگر نه این بود که خداوند رهبران دین را از همراهی ستمکاران و شکم پرستان منع نفرموده بود،من مهارشتر را رها می ساختیم و با همان پیمانهء نخست او را سیراب می ساختیم. آنگاه می فهمیدید که دنیا در نظر من ارزش ندارد و از آب بینی بز کم ارج تر است...

کار به آنجا رسید که سومی از میان برخاست در حالیکه دو پهلویش از پرخوری باد کرده و همواره میان آخور و سرگین سرگرم تن آسائی بود. فرزندان پدرش نیز بحمایت او برخاستند و مال خود را مانند اشترانی که گیاه بهاری خورند می خوردند و می بلعیدند تا آنکه بافته اش پنبه شد و رفتارش بزندگیش خاتمه داد و شکم پرستی او را از پای درآورد.

من هنوز بخود نیامده بودم که مردم،گروه گروه،بسوی من روی آوردند و مانند یال گفتار بجانب من هجوم بردند.کار ازدحام جمعیت بجائی رسید که دو فرزند من،حسن و حسین، پایمال گشتند و دو سوی جامهء من پاره شد.گرداگرد من چون گوسفندان فراهم آمدند و با من پیمان بستند و چون زمام امر را بدست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی دیگر چون تیر که از کمان بیرون رود از میدان عهد و میثاق گریختند و عده ای ستم پیشه ساختند و دشمنی ناسازگاری آغاز کردند.گویا آنان سخن خداووند را نشنیدند که فرمود:تلک الدار الاخرة یجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فساد و العاقبه للمتقین، آری، شنیدند...آری، بخدا سوگند،شنیدند و بخوبی فهمیدند. ولی زروزیور دنیا گوش و چشمان را کروکور و زیبایی آنها دیده شان را خیره ساخت.

سوگند بکسی که دانه را از زیر خاک شکافت و نسیم روح پرور را پدید آورد اگر ازدحام و در خواست مردم نبود،و اگر بر پا ساختن حجت حق بوجود یاران حق نبود،واگر نه این بود که خداوند رهبران دین را از همراهی ستمکاران و شکم پرستان منع نفرموده بود،منمهارشتر را رها می ساختیم و با همان پیمانهء نخست او را سیراب می ساختیم.آنگاه می فهمیدید که دنیا در نظر من ارزش ندارد و از آب بینی بز کم ارج تر است...

چون خطبهء حضرت باینجا رسید،اعرابی نامه ای تقدیم کرد.حضرت به مطالعه آن پرداخت و خاموش شد.

ابن عباس عرض کرد: یا علی، دنبالهء خطبه را ادامه دهید. حضرت فرمود:شقشقة هدرت...مقصود آنکه سینه بجوش آمد و خروشی برداشت و بعد آرام شد و دیگر آن«حال» باقی نیست... حضرت آن را بهیجان شتری تشبیه کرد که گوشت سرخی از دهان خود بیرون می آورد که آنرا شقشقه گویند و بهمین سبب این خطبه را بخطبهء شقشقیه موسوم کرده اند و عبارت«شقشقهء هدرت»ضرب المثل شده است.



نوشته شده توسط elaheh solimani
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

حقیقت صراط

حقیقت صراط: خدای متعال در سوره های متعددی از قرآن کریم با اشاره به مسأله مهم هدایت ، مردم را به روی آوردن به صراط مستقیم دعوت می کند و آن را ضرورتی برای هدایت و تکامل بشریت معرفی می نماید.

مترجم سایت

حقیقت صراط

صراط بهشت ، ظهور قابليت‌ها در قيامت است

پس‌ رسيدن‌ به‌ بهشتِ فعليّت‌، يعني‌ بهشتِ بعد از طيّ عالم‌ برزخ‌ در قيامت‌، بعد از امتحانات‌ در دنيا بوده‌؛ و هر كس‌ امتحانانش‌ بهتر و نتيجه‌اش‌ عاليتر باشد، به‌ صراط‌ مستقيم‌ نزديكتر و به‌ راه‌ و روش‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ مناسب‌تر و ملايم‌تر است‌.

اصحاب‌ اليمين‌: يعني‌ سعادتمندان‌ و نيكاني‌ كه‌ كارهاي‌ خوب‌ انجام‌ ميداده‌اند و از زشتي‌ها پرهيز مي‌نموده‌اند، ولي‌ نتوانسته‌اند ريشه علاقۀ به‌ دنيا و ماسِوَی‌ الله‌ را در وجودشان‌ بسوزانند. و منظور از «دنيا» غير خداست‌؛ هر چه‌ باشد، و هر مقام‌ و درجه‌ و فضيلتي‌ بوده‌ باشد.

غير خدا هر چه‌ هست‌ دنياست‌، گرچه‌ بهشت‌ و مقام‌ باشد. زيرا دنيا يعني‌ حيات‌ دانيه‌؛ و كسي‌ كه‌ منظور و مقصودش‌ مقصور و محصور در ذات‌ اقدس‌ حضرت‌ احديّت‌ نبوده‌ باشد، در زندگي‌ پس‌ زيست‌ ميكند گر چه‌ داراي‌ فضائل‌ و مكارمي‌ هم‌ بوده‌ باشد.

اصحاب‌ اليمين‌ از روي‌ جهنّم‌ عبور ميكنند؛ و چون‌ حقيقت‌ آتش‌ را درنيافته‌اند و بدان‌ در دنيا قدري‌ نزديك‌ شده‌اند، مانند شخص‌ سواره‌ و يا پياده‌ هستند كه‌ از ديدن‌ مناظر دوزخ‌ در وقت‌ عبور در دهشت‌ است‌ و از حرارت‌ و هواي‌ نامطبوع‌ آن‌ قدري‌ ناراحت‌ است‌.

 


p30web

جدول پخش ورزش از تلویزیون

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

ابزار هدايت به بالاي صفجه

یوزر و پسورد 32

الکسا

ابزار وبلاگ



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
بایگانی
کلمات کلیدی

فرق بین مُخلِص و مُخلَص چیست؟

فرا رسیدن سالروز اربعین حسینی(ع)

دلیل بزرگداشت اربعین حسینی چیست‌؟

آیا یهودیان و مسیحیان به بهشت می‌روند؟

چرا دعاهایمان مستجاب نمیشود ؟

واژه ای زیبا در آیة الکرسی

سه گروه که خدا به آنها لبخند می زند!

این افراد در قیامت اژدهایی به گردنشان آویزان است!

آشنایی با توصیه‌های معنوی برای شب یلدا

3 توصیه قرآن کریم برای دولت اعتدال

پنج دستورالعمل برای انسانیت

8 عذاب روحی جهنمیان !

نعل اسب از خرافه تا واقعیت !؟+عکس

بهترین راه به جای توبه کردن چیست؟

5 تکنیک برای دوستی‌های عمیق‌تر در اسلام

رسالت نهج البلاغه چیست؟

محبوب‌ترین بنده خدا در کلام امام علی(ع)

اهمیت عدد چهل در متون دینی

خشت آخر خانه نبوت

اربعین حسینی

22شرط برای حفظ قرآن

جدول تمام مراسمات اربعین حسینی : جدول

یک اربعین اسیر بلایم

اسیر عشق

نمونه هایی از غلو درباره امام حسین(ع)

اعمال روز اربعین + متن کامل زیارت

آیه‌ای که امام حسین(ع) در راه کربلا خواند

فرازی از زیارت اربعین

آیاتی در مورد هدایت

40 پاداش باورنکردنی برای یک زیارت

نویسندگان
آخرین نظرات

مجله نایت پلاس


دریافت کد مجله

کد اخبار

کد اخبار

کد اخبار

کد اخبار

کد اخبار

پای این درد دل تا به حال نشسته ای؟!

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۳ ب.ظ

درد دل،مولای متقیان،علی علیه السلام ،مطالب مذهبی

پای این درد دل تا به حال نشسته ای؟!

حقیقت صراط: از نظر آشکار ساختن حال تأثر و دلگیری مولای متقیان علی علیه السلام از حوادث زمانه و نظر بجلالت مقام و عظمت مقال گوینده بترجمهء پارسی این خطبه از خطب نهج البلاغه پرداختم. این خطبه آه دل مظلومیست که در لوح ضمیر تابناک او انعکاس یافته و دفاع بزرگوارانهء صاحب حقی است که از حق خود گذشته است و جا دارد که بعنوان تبرک و تیمن درج شود.    ( ادامه مطلب )

آری، بخدا سوگند جامعهء خلافت بقامت آن کسی که پوشیده است راست نمی آید و او خود بخوبی میداند که مناسبت خلافت با من،مناسبت محور آسیا با دائره سنگ آسیاست، چه اگر قطب و محوری نباشد،سنگ آسیا گردش نکند.آبهای زلال معرفت و خداشناسی از چشمه های علم و دانش من سرازیر میشود و هیچ بلندپروازی باوج همت من نمی رسد.با وجود این از پوشیدن آن جامه چشم پوشیدم و از آن رو گردان شدم، زیرا امر از دو حال بیرون نبود:یا باید با دست شکسته و یاران دست بسته حمله آغاز کنم و یا در برابر آن تاریکی سر فرود آرم، آن چنان تاریکی که پیران را ناتوان و فرسوده و جوانان را پیرو خمیده کند،یعنی چنان شب تیره و تاری که مرد با ایمان را رنج و آزار دهد و او برای نجات خود آنقدر بکوشد تا جان دهد و برحمت ایزدی پیوندد!!پس چاره در آن دیدم که بردباری پیشه کنم و شکیبائی را بر هردو امر برتری دهم.از آن رو بردباری پیشه خود ساختم ولی مانند کسی که در چشمش خاری می خلد و در گلویش استخوانی گیر کرده است.با چشم خویش می دیدم که ارث مرا بیغما برده اند و حق مرا غضب کرده اند!

غاصب اول، از میان رفت و زمام امر را بدست دیگری داد و دلو پر آب را بسوی او برد و این بس شگفت آور است کسی که خود در زمان حیات از سنگینی بار شکایت داشت و هموار خواهان خالی کردن شانه از زیر آن بار بود پیمان برقراری آن بار را پس از مرگش بدوش دیگری استوار ساخت و پستانهای شیرده را میان خود قسمت کرده و هریک آنرا دوشید پس بار مسئولیت بدوش کسی استوار شد که درشتی و ناهمواری و لغزش بسیار داشت و عذر- خواهیش بی شمار بود و زمام داریش بکسی میماند که بر اشتری سرکش سوار است که اگر مهار آنرا بکشد بینی شتر را پاره کند و اگر رها سازد به پرتگاه فنا افتد.

بخدا سوگند که مردم دچار خبط و خطا و خودسری و چموشی شدند.من در این مدت با همهء دشواریها و ناسزائیها و ناروائیها شکیبائی پیشه کردم تا آنکه دومی هم راه خود را پیمود و امر خلافت و مسئولیت را بجماعتی سپرد که گمان کرد منهم یکی از آنان هستم!! خدایا فریاد از این جماعت و شورای آنان!!چه کسی میتوانست،در اینکه من نخستین مرد این میدان و یکه تاز این راه هستم،شک کند؟کار من بجائی رسید که در ردیف دیگران باشم و در عرض آنان قرار گیرم!ناچار با پرواز آنان بپرواز آمدم و با فرود آمدن آنان فرود افتادم و با این همه مسالمت،مردی که با من کینه دیرین داشت 1از دادن رأی بمن خودداریکرد و دیگری 2بکسی که با او خویشاوند بود بپیوست و شد آنچه شد و پیش آمد آنچه نباید بیاید!!

سوگند بکسی که دانه را از زیر خاک شکافت و نسیم روح پرور را پدید آورد اگر ازدحام و در خواست مردم نبود، و اگر بر پا ساختن حجت حق بوجود یاران حق نبود، واگر نه این بود که خداوند رهبران دین را از همراهی ستمکاران و شکم پرستان منع نفرموده بود،من مهارشتر را رها می ساختیم و با همان پیمانهء نخست او را سیراب می ساختیم. آنگاه می فهمیدید که دنیا در نظر من ارزش ندارد و از آب بینی بز کم ارج تر است...

کار به آنجا رسید که سومی از میان برخاست در حالیکه دو پهلویش از پرخوری باد کرده و همواره میان آخور و سرگین سرگرم تن آسائی بود. فرزندان پدرش نیز بحمایت او برخاستند و مال خود را مانند اشترانی که گیاه بهاری خورند می خوردند و می بلعیدند تا آنکه بافته اش پنبه شد و رفتارش بزندگیش خاتمه داد و شکم پرستی او را از پای درآورد.

من هنوز بخود نیامده بودم که مردم،گروه گروه،بسوی من روی آوردند و مانند یال گفتار بجانب من هجوم بردند.کار ازدحام جمعیت بجائی رسید که دو فرزند من،حسن و حسین، پایمال گشتند و دو سوی جامهء من پاره شد.گرداگرد من چون گوسفندان فراهم آمدند و با من پیمان بستند و چون زمام امر را بدست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی دیگر چون تیر که از کمان بیرون رود از میدان عهد و میثاق گریختند و عده ای ستم پیشه ساختند و دشمنی ناسازگاری آغاز کردند.گویا آنان سخن خداووند را نشنیدند که فرمود:تلک الدار الاخرة یجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فساد و العاقبه للمتقین، آری، شنیدند...آری، بخدا سوگند،شنیدند و بخوبی فهمیدند. ولی زروزیور دنیا گوش و چشمان را کروکور و زیبایی آنها دیده شان را خیره ساخت.

سوگند بکسی که دانه را از زیر خاک شکافت و نسیم روح پرور را پدید آورد اگر ازدحام و در خواست مردم نبود،و اگر بر پا ساختن حجت حق بوجود یاران حق نبود،واگر نه این بود که خداوند رهبران دین را از همراهی ستمکاران و شکم پرستان منع نفرموده بود،منمهارشتر را رها می ساختیم و با همان پیمانهء نخست او را سیراب می ساختیم.آنگاه می فهمیدید که دنیا در نظر من ارزش ندارد و از آب بینی بز کم ارج تر است...

چون خطبهء حضرت باینجا رسید،اعرابی نامه ای تقدیم کرد.حضرت به مطالعه آن پرداخت و خاموش شد.

ابن عباس عرض کرد: یا علی، دنبالهء خطبه را ادامه دهید. حضرت فرمود:شقشقة هدرت...مقصود آنکه سینه بجوش آمد و خروشی برداشت و بعد آرام شد و دیگر آن«حال» باقی نیست... حضرت آن را بهیجان شتری تشبیه کرد که گوشت سرخی از دهان خود بیرون می آورد که آنرا شقشقه گویند و بهمین سبب این خطبه را بخطبهء شقشقیه موسوم کرده اند و عبارت«شقشقهء هدرت»ضرب المثل شده است.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سلام دوستان به سایت من خوش آمدید حقیقت صراط: اگر در ميان مردم عدالت برقرار شود، همه بى نياز مى شوند و به اذن خداوند متعال آسمان روزى خود را فرو مى فرستد و زمين بركت خويش را بيرون مى ريزد.