قیامت و غایت در كلام امام علی علیه السلام
قیامت و غایت در كلام امام علی علیه السلام
حقیقت صراط: اگر در ورای حیات این جهان كه بیثباتی و بیقراری بر آن حاكم است، حیاتی ثابت، پایدار و لایتغیر وجود نداشته باشد، هیچ گاه به غایت نهایی نخواهد رسید، و در نتیجه آفرینش این جهان بدون غایت و بیهوده خواهد بود؛ لیكن چون آفریدگار جهان، حكیم است و فعل او بدون غایت نمیباشد، بنابراین حیات دنیوی غایتی دارد كه همان حیات اخروی است.
( ادامه مطلب )
در این نوشتار یکی از براهین اثبات معاد را مورد بررسی قرار میدهیم:
بر
اساس اینکه خداوند حکیم است آفرینش الهی بیهوده و بیهدف نیست بلکه محبت
به خیر و کمال که عین ذات الهی است بالاصاله به خود ذات و بالتبع به آثار
آن که دارای مراتبی از خیر و کمال هستند تعلق گرفته و از این رو، جهان را
به گونهای آفریده است که بیشترین خیر و کمال ممکن بر آن مترتب شود و بدین
ترتیب صفت حکمت اقتضا میکند که خداوند مخلوقات را به غایت و کمال لایق به
خودشان برساند ولی از آنجا که جهان مادیت، دار تزاحمات است و خیرات و
کمالات موجودات مادی با یکدیگر تعارض پیدا میکند مقتضای تدبیر حکیمانه
الهی این است که به صورتی آنها را تنظیم کند که مجموعاً خیرات و کمالات
بیشتری بر آنها مترتب شود، و به دیگر سخن جهان، دارای نظام احسن باشد.
با
توجه به اینکه انسان، دارای روح قابل بقا است و میتواند واجد کمالات ابدی
و جاودانی گرددد آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه
با کمالات مادی نیست؛ اگر حیات او منحصر به همین حیات دنیوی محدود باشد با
حکمت الهی، سازگار نخواهد بود. مخصوصاً با توجه به اینکه حیات دنیوی، توام
با رنج ها و سختی ها و ناگواری های فراوان است.
از
سوی دیگر، یکی از غرایز اصیل انسان، حب به بقا و جاودانگی است که دست
آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است و حکم نیروی محرک فزایندهای را
دارد که او را به سوی ابدیت، سوق میدهد و همواره بر شتاب حرکتش
میافزاید. اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکی جز این نیست که در اوج
شتاب حرکت، به صخرهای برخورد کند و متلاشی شود آیا ایجاد آن نیروی
فراینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟! پس وجود چنین میل فطری،
هنگامی با حکمت الهی سازگار است که زندگی دیگری جز این زندگی محکوم به
فنا و مرگ، در انتظار او باشد.
حاصل
آنکه با ضمیمه کردن این دو مقدمه ـ یعنی حکمت الهی، و امکان زندگی ابدی
برای انسان ـ به این نتیجه میرسیم که میباید زندگی دیگری برای انسان،
ورای این زندگی محدود دنیوی، وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد و
میتوان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد و به ضمیمه حکمت
الهی، آن را برهان دیگری به حساب آورد.
ضمناً
روشن شد که زندگی ابدی انسان باید دارای نظام دیگری باشد که مانند زندگی
دنیا مستلزم رنج های مضاعف نباشد و گرنه ادامه همین زندگی دنیوی حتی اگر تا
ابد هم ممکن میبود با حکمت الهی، سازگار نمیبود.
اگر
در ورای حیات این جهان كه بیثباتی و بیقراری بر آن حاكم است، حیاتی
ثابت، پایدار و لایتغیر وجود نداشته باشد، هیچ گاه به غایت نهایی نخواهد
رسید، و در نتیجه آفرینش این جهان بدون غایت و بیهوده خواهد بود؛ لیكن چون
آفریدگار جهان، حكیم است و فعل او بدون غایت نمیباشد، بنابراین حیات دنیوی
غایتی دارد كه همان حیات اخروی است
بنابر این طبق برهان حكمت و غایت
اگر
در ورای حیات این جهان كه بیثباتی و بیقراری بر آن حاكم است، حیاتی
ثابت، پایدار و لایتغیر وجود نداشته باشد، هیچ گاه به غایت نهایی نخواهد
رسید، و در نتیجه آفرینش این جهان بدون غایت و بیهوده خواهد بود؛ لیكن چون
آفریدگار جهان، حكیم است و فعل او بدون غایت نمیباشد، بنابراین حیات دنیوی
غایتی دارد كه همان حیات اخروی است.
قرآن كریم برهان مزبور را چنین بیان نموده است:
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ». (مۆمنون/ 115)
استفهام
موجود در آیه شریفه، انكاری است، و مفاد آن این است كه ما شما را عبث
نیافریدهایم. و چون چنین است، پس به سوی ما باز خواهید گشت.
آنگاه در آیه بعد در مقام تحكیم برهان فوق برآمده و فرموده است:
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِیمِ». (مۆمنون/ 116)
این آیه شریفه سه نكته مهم را یادآور شده است:
1ـ خداوند، فرمانروا و مدبّر جهان آفرینش است: «رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِیمِ»
2ـ او حق است، و در نتیجه از فعل بیهوده و باطل منزه و پیراسته میباشد: «اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ»
نتیجه
این دو مطلب آن است كه جهان آفرینش دارای غایت است؛ لیكن چون ممكن است
توهم شود كه گرچه خداوند حكیم بوده و فعل او بدون غایت نیست، ولی شاید
عواملی مانع از تحقق یافتن آن غایت گردند، نكته سوم این توهم را مردود
میسازد و آن اینكه:
3ـ خداوند، یكتا و بیهمتاست، و رقیبی در برابر او متصور نیست: «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ». (به المیزان، ج 15، ص 73 رجوع شود)
آفرینش
برهان حكمت در آیات دیگر
برهان حكمت در آیات دیگر قرآن نیز بیان گردیده است. در اینجا برخی از این آیات را یادآور میشویم:
1ـ
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ ما
خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ
إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ». (دخان/ 40ـ38)
ـ
ما آسمانها و زمین و آن چه در میان آنها است را بازیگرانه نیافریدهایم،
ما آنها را جز به حق (بر پایه علم و حكمت) نیافریدهایم، لیكن اكثر آنان
نمیدانند، (چون چنین است پس جهان طبیعت دارای غایتی است و آن همان) روز
فصل (قیامت) است كه وعدگاه همگان میباشد.
2ـ «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ». (انبیاء/ 16)
ـ ما آسمان و زمین و آن چه میان آنها است را بازیگرانه نیافریدهایم.
3ـ
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِكَ
ظَنُّ الَّذِینَ كَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ».
(ص/ 27)
ما آسمان و زمین و آن چه میان آنها است را باطل (بدون غایت) نیافریدهایم، این گمان كافران است، وای بر كافران از دوزخ.
با
ضمیمه کردن این دو مقدمه ـ یعنی حکمت الهی، و امکان زندگی ابدی برای انسان
ـ به این نتیجه میرسیم که میباید زندگی دیگری برای انسان، ورای این
زندگی محدود دنیوی، وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهی نباشد و میتوان
میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد و به ضمیمه حکمت الهی، آن را
برهان دیگری به حساب آورد
در
همه این آیات بر این نكته استدلال شده است كه چون آفرینش جهان هستی كه فعل
خداوند است. حكیمانه و غایتدار است، لذا جهان آخرت ضرورت دارد، زیرا اگر
جهان طبیعت كه مجموعهای از حوادث گذرا و ناپایدار است، به غایتی ثابت و
پایدار منتهی نگردد، باطل و بیهوده و بازیگرانه خواهد بود؛ ولی چون خداوند
حق مطلق است، فعل او نیز حق بوده، و باطل و عبث در آن راه ندارد.
در كلمات امام علی ـ علیه السلام ـ نیز قیامت به عنوان غایت دنیا بیان گردیده و تأكید شده است كه آفرینش این عالم تا به آن غایت منتهی نگردد، قرار و ثباتی نخواهد داشت، آنجا كه میفرماید:
«اِنَّ الخَلْقَ لا مَقْصِرَ لَهُمْ عَنِ الْقِیَامَهِ، مُرْقِلیَن فِی مِضْمَارِهَا إلَی الْغَایَه الْقُصْوَی». (نهج البلاغه، خطبه 156، «مقصر» بر وزن مقعد به معنای مجلس میباشد. و مَرقُلین یعنی شتابان. و مضمار به معنای میدان، و مقصود از مضمار قیامت، زندگی دنیاست، چنانكه در جای دیگر فرموده است:اَلا وَ إن الیَّومْ الْمِضْمار و غَدأ السِّباق»، شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج 3، ص 262)
ـ برای انسانها قبل از قیامت قرارگاهی نیست، آنان در میدان قیامت (زندگی دنیا) به سوی غایتی نهایی (بهشت و دوزخ) با شتاب به پیش میروند.
نیز فرموده است:
«إنَّ الْغَایَهَ الْقِیَامَهُ و كَفَی بِذَلِكَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ». (نهج البلاغه، خطبه 190)
غایت (دنیا) قیامت است. برای فردی كه بیندیشد همین مطلب برای وعظ و اندرز كافی است.