شبهه: طبق بیان قرآن دنیا الان باید تمام شده باشد؟!
پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۲ ق.ظ
شبهه: طبق بیان قرآن دنیا الان باید تمام شده باشد؟!
حقیقت صراط: آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاء
إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ
أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ» ( ادامه مطلب )
در آیه شریفه مورد پرسش، نخست اشاره به توحید پروردگار شده، سپس به مسئله معاد اشاره میکند. «توحید ربوبیت»؛ یعنى تدبیر جهان هستى به وسیله خداوند.[1]
نخست میفرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قُرب خود به سوى زمین تدبیر میکند ؛ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ .[2]
به دیگر سخن؛ خداوند تمام عالم هستى را از آسمان گرفته تا زمین، زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است و جز او مدبّرى در این جهان وجود ندارد.[3]
سپس میافزاید: «تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما میشمارید به سوى او باز میگردد ؛ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ. منظور از این روز، روز قیامت است.[4]
توضیح اینکه: مفسران در تفسیر آیه فوق سخنان فراوانى گفتهاند و احتمالات مختلفى دادهاند:
1. بعضى آن را اشاره به «قوس نزولى» و «صعودى» تدبیر عالم در همین دنیا دانستهاند.[5]
2. بعضى اشاره به فرشتگان الهى میدانند که فاصله آسمان را تا زمین در مدت پانصد سال طى میکنند، و در همین مدت نیز باز میگردند و به تدبیر این جهان به فرمان خدا مشغولند.[6]
3. بعضى دیگر آن را اشاره به دورانهاى تدبیر الهى در این عالم میدانند و معتقدند که دورانهاى مختلف تدبیر هریک هزار ساله است و در هر هزار سال ، خداوند تدبیر امر آسمان و زمین را به فرشتگان خود دستور میدهد و پس از پایان این دوران هزار ساله، دوران دیگرى آغاز میشود.[7]
ما نمیتوانیم مدرکی برای این تفسیرها از دیگر آیات قرآن بیابیم. اما به نظر میرسد منظور از این آیه به قرینه آیات دیگر قرآن، و نیز روایاتى که در تفسیر آیه وارد شده چیز دیگرى است و آن اینکه؛ خداوند این جهان را آفریده و آسمان و زمین را با تدبیر خاصى نظم بخشیده و به انسانها و دیگر موجودات زنده لباس حیات پوشانده، ولى در پایان جهان این تدبیر را بر میچیند، خورشید تاریک و ستارگان بیفروغ میشوند و به فرموده قرآن کریم، آسمانها را همچون طومارى در مینوردد تا به حالت قبل از گسترش این جهان در آیند: «در آن روز که آسمان را چون طومارى در هم میپیچیم، [سپس] همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را بازمیگردانیم این وعدهاى است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهیم داد.»[8]
اساساً ادیان و کتب آسمانى چیزى نیستند که مثلاً مانند ارواح بشر پس از پایان عمر با فرشتگان به آسمان پرواز کنند، بلکه آئینهاى نسخ شده در همین زمین هستند، ولى در پارهاى از مسائل از درجه اعتبار افتادهاند، در حالىکه اصول آنها به قوّت خود باقى است
به دنبال در هم پیچیده شدن این جهان ، طرحى نوین و جهانى وسیعتر ابداع میگردد؛ یعنى پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز میشود.
این معنا در آیات دیگر قرآن نیز آمده است از جمله: در این آیه شریفه میخوانیم: «ما از آنِ خدائیم و به سوى او بازمیگردیم!»[9] و در آیه دیگری چنین آمده است: «او کسى است که آفرینش را آغاز میکند، سپس آنرا بازمیگرداند، و این کار براى او آسانتر میباشد و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین و اوست توانمند و حکیم»[10] نیز در آیه دیگری میخوانیم: «تنها خدا آفرینش را ایجاد کرده، سپس بازمیگرداند به این حال، چرا از حق رویگردان میشوید؟!»[11]
با توجه به این تعبیرات و تعبیرات دیگرى که میگوید تمام امور سرانجام به خدا باز میگردند،[12] روشن میشود که آیه مورد بحث نیز از آغاز و ختم جهان و بر پا شدن روز قیامت سخن میگوید که گاهى از آن تعبیر به «قوس نزولى» و «قوس صعودى» میکنند.
بنابراین، مفهوم آیه چنین میشود که ؛ «خداوند امر این جهان از آسمان به زمین را تدبیر میکند (از آسمان آغاز و به زمین منتهى میگردد) سپس همه اینها در روز قیامت به سوى او باز میگردند.»[13]
در تفسیر «على بن ابراهیم» در ذیل همین آیه مورد بحث میخوانیم: منظور، تدبیر امورى است که خداوند به تدبیر آن میپردازد، و همچنین امر و نهى که در شرع وارد شده و اعمال همه بندگان، تمام اینها روز قیامت آشکار میشود و مقدار آن روز به اندازه هزار سال از سالهاى این دنیا است.»[14]
در اینجا این سۆال پیش میآید که چگونه میتوان میان این آیه شریفه «فرشتگان و روح به سوى او عروج میکنند در روزى که پنجاه هزار سال است»،[15] با آیه مورد بحث که مقدار آن را فقط یکهزار سال تعیین مىکند جمع کرد؟
پاسخ این سۆال در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده است: «در قیامت پنجاه موقف (محل توقف براى رسیدگى به اعمال و حساب) است که هر موقفى به اندازه یک هزار سال از سالهایى است که شما میشمرید، سپس این آیه را تلاوت فرمود: در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.»[16]
البته این تعبیرات منافاتى با این مطلب نیز ندارد که عدد هزار و پنجاه هزار در اینجا عدد شمارهاى نباشد، بلکه هر کدام براى تکثیر و بیان فزونى باشد؛ یعنى در قیامت پنجاه موقف است که در هر موقفى انسان مدت بسیار زیادى باید توقف کند.[17]
تفسیر اشتباه از آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ...»
بعضى از پیروان مسلکهاى ساختگى در عصر حاضر براى توجیه مسلک خود، آیه فوق را دستاویز قرار داده و با اشتباه کارى و مغالطه خواستهاند آن را بر منظور خود تطبیق کنند.
آنها پیرامون آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ...» میگویند:
خلقت
منظور از «امر» در این آیه «دین و مذهب» است و «تدبیر» به معناى فرستادن دین و «عروج» به معناى برداشتن و نسخ دین است! و روى این حساب هر مذهبى بیش از هزار سال نمیتواند عمر کند و باید جاى خود را به مذهب دیگر بسپارد . به این ترتیب آنها میگویند: ما قرآن را قبول داریم، اما مطابق همین قرآن پس از گذشتن هزار سال مذهب دیگر خواهد آمد!!
اکنون میخواهیم آیه مزبور را درست بررسى و تجزیه و تحلیل کنیم تا ببینیم آیا ارتباطى به آنچه آنها مدعى هستند دارد یا نه؟ بگذریم از اینکه این معنا به قدرى از مفهوم آیه دور است که به فکر هیچ خواننده خالى الذهنى نمیآید.
پس از دقت میبینیم تطبیق آیه بر آنچه آنها میگویند نه تنها با مفهوم آیه سازگار نیست، بلکه از جهات بسیارى اشکال واضح دارد:
1. کلمه «امر» را به معناى دین و مذهب گرفتن نه تنها دلیلى ندارد، بلکه آیات دیگر قرآن آن را نفى میکند؛ زیرا در آیات دیگرى «امر» به معناى فرمان آفرینش استعمال شده است؛ مانند «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛[18] فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود.
در این آیه شریفه و آیات دیگرى[19] امر به همین معنای امر تکوینى استعمال شده، نه به معناى تشریع دین و مذهب.
اساساً هر جا سخن از آسمان و زمین و آفرینش و خلقت و مانند اینها است ، امر به همین معنا است.[20]
2. کلمه «تدبیر» نیز در مورد خلقت و آفرینش و سامان بخشیدن به وضع جهان هستى بهکار میرود ، نه به معناى نازل گردانیدن مذهب. لذا میبینیم در آیات دیگر قرآن در مورد دین و مذهب هرگز کلمه «تدبیر» به کار نرفته، بلکه کلمه «تشریع» یا «تنزیل» یا «انزال» به کار رفته است؛[21] مانند آیات زیر:
«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً»؛[22] آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.
«وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»؛[23] کسى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند کافر است.
«نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»؛[24] [همان کسى که] کتاب را بهحق بر تو نازل کرد، که با نشانههاى کتب پیشین، منطبق است.
3. آیات قبل و بعد آیه مورد بحث مربوط به خلقت و آفرینش جهان است نه مربوط به تشریع ادیان؛ زیرا در آیه قبل ، گفتوگو از آفرینش آسمان و زمین در شش روز (و به عبارت دیگر شش دوران) بود[25] و در آیات بعد سخن از آفرینش انسان است.
ناگفته پیدا است تناسب آیات ایجاب میکنند که این آیه هم که در وسط آیات خلقت واقع شده ، مربوط به مسئله خلقت و تدبیر امر آفرینش باشد.[26]
کلمه «عروج» علاوه بر اینکه در هیچ جاى قرآن مجید به معناى نسخ ادیان بهکار نرفته اصولاً با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارد؛ زیرا ادیان منسوخه عروجى به آسمان ندارند
لذا اگر کتابهای تفسیری را که صدها سال قبل نوشته شده مطالعه کنیم میبینیم با اینکه در تفسیر این آیه احتمالات گوناگونى دادهاند، هیچکس احتمال نداده که آیه مربوط به تشریع ادیان بوده باشد.
مثلاً در تفسیر «مجمع البیان» که از مشهورترین تفاسیر اسلامى است و مۆلف آن در قرن ششم هجرى میزیسته با اینکه اقوال مختلفى در تفسیر آیه مورد بحث ذکر شده ، از احدى از دانشمندان اسلام دیدگاهی ناظر بر اینکه آیه مربوط به تشریع ادیان است نقل نکرده است.[27]
4. کلمه «عروج» به معناى «صعود کردن و بالا رفتن» است، نه به معناى نسخ ادیان و زائل شدن، و در هیچ جاى قرآن «عروج» به معناى «نسخ» دیده نمیشود، بلکه در مورد ادیان همان کلمه «نسخ» یا «تبدیل» و امثال آن به کار میرود.[28]
اساساً ادیان و کتب آسمانى چیزى نیستند که مثلاً مانند ارواح بشر پس از پایان عمر با فرشتگان به آسمان پرواز کنند، بلکه آئینهاى نسخ شده در همین زمین هستند، ولى در پارهاى از مسائل از درجه اعتبار افتادهاند، در حالىکه اصول آنها به قوّت خود باقى است.[29]
خلاصه اینکه؛ کلمه «عروج» علاوه بر اینکه در هیچ جاى قرآن مجید به معناى نسخ ادیان بهکار نرفته ، اصولاً با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارد؛ زیرا ادیان منسوخه عروجى به آسمان ندارند.
5. علاوه بر همه اینها این معنا با واقعیت عینى ابداً تطبیق نمیکند؛ زیرا فاصله ادیان گذشته با یکدیگر در هیچ مورد یکهزار سال نبوده است! مثلاً فاصله میان ظهور حضرت موسى و حضرت عیسی(علیه السلام) بیش از 1900 سال[30] و فاصله میان حضرت مسیح(علیه السلام) و ظهور پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) کمتر از 600 سال، است![31] همانطور که ملاحظه میکنید هیچیک از این دو نه تنها با هزار سال که آنها میگویند جور نیست، بلکه فاصله زیادى دارد.
در آیه شریفه مورد پرسش، نخست اشاره به توحید پروردگار شده، سپس به مسئله معاد اشاره میکند. «توحید ربوبیت»؛ یعنى تدبیر جهان هستى به وسیله خداوند.[1]
نخست میفرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قُرب خود به سوى زمین تدبیر میکند ؛ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ .[2]
به دیگر سخن؛ خداوند تمام عالم هستى را از آسمان گرفته تا زمین، زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است و جز او مدبّرى در این جهان وجود ندارد.[3]
سپس میافزاید: «تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما میشمارید به سوى او باز میگردد ؛ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ. منظور از این روز، روز قیامت است.[4]
توضیح اینکه: مفسران در تفسیر آیه فوق سخنان فراوانى گفتهاند و احتمالات مختلفى دادهاند:
1. بعضى آن را اشاره به «قوس نزولى» و «صعودى» تدبیر عالم در همین دنیا دانستهاند.[5]
2. بعضى اشاره به فرشتگان الهى میدانند که فاصله آسمان را تا زمین در مدت پانصد سال طى میکنند، و در همین مدت نیز باز میگردند و به تدبیر این جهان به فرمان خدا مشغولند.[6]
3. بعضى دیگر آن را اشاره به دورانهاى تدبیر الهى در این عالم میدانند و معتقدند که دورانهاى مختلف تدبیر هریک هزار ساله است و در هر هزار سال ، خداوند تدبیر امر آسمان و زمین را به فرشتگان خود دستور میدهد و پس از پایان این دوران هزار ساله، دوران دیگرى آغاز میشود.[7]
ما نمیتوانیم مدرکی برای این تفسیرها از دیگر آیات قرآن بیابیم. اما به نظر میرسد منظور از این آیه به قرینه آیات دیگر قرآن، و نیز روایاتى که در تفسیر آیه وارد شده چیز دیگرى است و آن اینکه؛ خداوند این جهان را آفریده و آسمان و زمین را با تدبیر خاصى نظم بخشیده و به انسانها و دیگر موجودات زنده لباس حیات پوشانده، ولى در پایان جهان این تدبیر را بر میچیند، خورشید تاریک و ستارگان بیفروغ میشوند و به فرموده قرآن کریم، آسمانها را همچون طومارى در مینوردد تا به حالت قبل از گسترش این جهان در آیند: «در آن روز که آسمان را چون طومارى در هم میپیچیم، [سپس] همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را بازمیگردانیم این وعدهاى است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهیم داد.»[8]
اساساً ادیان و کتب آسمانى چیزى نیستند که مثلاً مانند ارواح بشر پس از پایان عمر با فرشتگان به آسمان پرواز کنند، بلکه آئینهاى نسخ شده در همین زمین هستند، ولى در پارهاى از مسائل از درجه اعتبار افتادهاند، در حالىکه اصول آنها به قوّت خود باقى است
به دنبال در هم پیچیده شدن این جهان ، طرحى نوین و جهانى وسیعتر ابداع میگردد؛ یعنى پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز میشود.
این معنا در آیات دیگر قرآن نیز آمده است از جمله: در این آیه شریفه میخوانیم: «ما از آنِ خدائیم و به سوى او بازمیگردیم!»[9] و در آیه دیگری چنین آمده است: «او کسى است که آفرینش را آغاز میکند، سپس آنرا بازمیگرداند، و این کار براى او آسانتر میباشد و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین و اوست توانمند و حکیم»[10] نیز در آیه دیگری میخوانیم: «تنها خدا آفرینش را ایجاد کرده، سپس بازمیگرداند به این حال، چرا از حق رویگردان میشوید؟!»[11]
با توجه به این تعبیرات و تعبیرات دیگرى که میگوید تمام امور سرانجام به خدا باز میگردند،[12] روشن میشود که آیه مورد بحث نیز از آغاز و ختم جهان و بر پا شدن روز قیامت سخن میگوید که گاهى از آن تعبیر به «قوس نزولى» و «قوس صعودى» میکنند.
بنابراین، مفهوم آیه چنین میشود که ؛ «خداوند امر این جهان از آسمان به زمین را تدبیر میکند (از آسمان آغاز و به زمین منتهى میگردد) سپس همه اینها در روز قیامت به سوى او باز میگردند.»[13]
در تفسیر «على بن ابراهیم» در ذیل همین آیه مورد بحث میخوانیم: منظور، تدبیر امورى است که خداوند به تدبیر آن میپردازد، و همچنین امر و نهى که در شرع وارد شده و اعمال همه بندگان، تمام اینها روز قیامت آشکار میشود و مقدار آن روز به اندازه هزار سال از سالهاى این دنیا است.»[14]
در اینجا این سۆال پیش میآید که چگونه میتوان میان این آیه شریفه «فرشتگان و روح به سوى او عروج میکنند در روزى که پنجاه هزار سال است»،[15] با آیه مورد بحث که مقدار آن را فقط یکهزار سال تعیین مىکند جمع کرد؟
پاسخ این سۆال در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده است: «در قیامت پنجاه موقف (محل توقف براى رسیدگى به اعمال و حساب) است که هر موقفى به اندازه یک هزار سال از سالهایى است که شما میشمرید، سپس این آیه را تلاوت فرمود: در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.»[16]
البته این تعبیرات منافاتى با این مطلب نیز ندارد که عدد هزار و پنجاه هزار در اینجا عدد شمارهاى نباشد، بلکه هر کدام براى تکثیر و بیان فزونى باشد؛ یعنى در قیامت پنجاه موقف است که در هر موقفى انسان مدت بسیار زیادى باید توقف کند.[17]
تفسیر اشتباه از آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ...»
بعضى از پیروان مسلکهاى ساختگى در عصر حاضر براى توجیه مسلک خود، آیه فوق را دستاویز قرار داده و با اشتباه کارى و مغالطه خواستهاند آن را بر منظور خود تطبیق کنند.
آنها پیرامون آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ...» میگویند:
خلقت
منظور از «امر» در این آیه «دین و مذهب» است و «تدبیر» به معناى فرستادن دین و «عروج» به معناى برداشتن و نسخ دین است! و روى این حساب هر مذهبى بیش از هزار سال نمیتواند عمر کند و باید جاى خود را به مذهب دیگر بسپارد . به این ترتیب آنها میگویند: ما قرآن را قبول داریم، اما مطابق همین قرآن پس از گذشتن هزار سال مذهب دیگر خواهد آمد!!
اکنون میخواهیم آیه مزبور را درست بررسى و تجزیه و تحلیل کنیم تا ببینیم آیا ارتباطى به آنچه آنها مدعى هستند دارد یا نه؟ بگذریم از اینکه این معنا به قدرى از مفهوم آیه دور است که به فکر هیچ خواننده خالى الذهنى نمیآید.
پس از دقت میبینیم تطبیق آیه بر آنچه آنها میگویند نه تنها با مفهوم آیه سازگار نیست، بلکه از جهات بسیارى اشکال واضح دارد:
1. کلمه «امر» را به معناى دین و مذهب گرفتن نه تنها دلیلى ندارد، بلکه آیات دیگر قرآن آن را نفى میکند؛ زیرا در آیات دیگرى «امر» به معناى فرمان آفرینش استعمال شده است؛ مانند «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛[18] فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود.
در این آیه شریفه و آیات دیگرى[19] امر به همین معنای امر تکوینى استعمال شده، نه به معناى تشریع دین و مذهب.
اساساً هر جا سخن از آسمان و زمین و آفرینش و خلقت و مانند اینها است ، امر به همین معنا است.[20]
2. کلمه «تدبیر» نیز در مورد خلقت و آفرینش و سامان بخشیدن به وضع جهان هستى بهکار میرود ، نه به معناى نازل گردانیدن مذهب. لذا میبینیم در آیات دیگر قرآن در مورد دین و مذهب هرگز کلمه «تدبیر» به کار نرفته، بلکه کلمه «تشریع» یا «تنزیل» یا «انزال» به کار رفته است؛[21] مانند آیات زیر:
«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً»؛[22] آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.
«وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»؛[23] کسى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند کافر است.
«نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»؛[24] [همان کسى که] کتاب را بهحق بر تو نازل کرد، که با نشانههاى کتب پیشین، منطبق است.
3. آیات قبل و بعد آیه مورد بحث مربوط به خلقت و آفرینش جهان است نه مربوط به تشریع ادیان؛ زیرا در آیه قبل ، گفتوگو از آفرینش آسمان و زمین در شش روز (و به عبارت دیگر شش دوران) بود[25] و در آیات بعد سخن از آفرینش انسان است.
ناگفته پیدا است تناسب آیات ایجاب میکنند که این آیه هم که در وسط آیات خلقت واقع شده ، مربوط به مسئله خلقت و تدبیر امر آفرینش باشد.[26]
کلمه «عروج» علاوه بر اینکه در هیچ جاى قرآن مجید به معناى نسخ ادیان بهکار نرفته اصولاً با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارد؛ زیرا ادیان منسوخه عروجى به آسمان ندارند
لذا اگر کتابهای تفسیری را که صدها سال قبل نوشته شده مطالعه کنیم میبینیم با اینکه در تفسیر این آیه احتمالات گوناگونى دادهاند، هیچکس احتمال نداده که آیه مربوط به تشریع ادیان بوده باشد.
مثلاً در تفسیر «مجمع البیان» که از مشهورترین تفاسیر اسلامى است و مۆلف آن در قرن ششم هجرى میزیسته با اینکه اقوال مختلفى در تفسیر آیه مورد بحث ذکر شده ، از احدى از دانشمندان اسلام دیدگاهی ناظر بر اینکه آیه مربوط به تشریع ادیان است نقل نکرده است.[27]
4. کلمه «عروج» به معناى «صعود کردن و بالا رفتن» است، نه به معناى نسخ ادیان و زائل شدن، و در هیچ جاى قرآن «عروج» به معناى «نسخ» دیده نمیشود، بلکه در مورد ادیان همان کلمه «نسخ» یا «تبدیل» و امثال آن به کار میرود.[28]
اساساً ادیان و کتب آسمانى چیزى نیستند که مثلاً مانند ارواح بشر پس از پایان عمر با فرشتگان به آسمان پرواز کنند، بلکه آئینهاى نسخ شده در همین زمین هستند، ولى در پارهاى از مسائل از درجه اعتبار افتادهاند، در حالىکه اصول آنها به قوّت خود باقى است.[29]
خلاصه اینکه؛ کلمه «عروج» علاوه بر اینکه در هیچ جاى قرآن مجید به معناى نسخ ادیان بهکار نرفته ، اصولاً با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارد؛ زیرا ادیان منسوخه عروجى به آسمان ندارند.
5. علاوه بر همه اینها این معنا با واقعیت عینى ابداً تطبیق نمیکند؛ زیرا فاصله ادیان گذشته با یکدیگر در هیچ مورد یکهزار سال نبوده است! مثلاً فاصله میان ظهور حضرت موسى و حضرت عیسی(علیه السلام) بیش از 1900 سال[30] و فاصله میان حضرت مسیح(علیه السلام) و ظهور پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) کمتر از 600 سال، است![31] همانطور که ملاحظه میکنید هیچیک از این دو نه تنها با هزار سال که آنها میگویند جور نیست، بلکه فاصله زیادى دارد.