حقیقت صراط

حقیقت صراط: خدای متعال در سوره های متعددی از قرآن کریم با اشاره به مسأله مهم هدایت ، مردم را به روی آوردن به صراط مستقیم دعوت می کند و آن را ضرورتی برای هدایت و تکامل بشریت معرفی می نماید.
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۸ ب.ظ

وقتی شیطان خود را لعنت می کرد!



حقیقت صراط: جنگ در گرفت. ملائکه پیروز شدند. حارث اسیر شد. او را با خود به آسمان بردند. حارث به درگاه خداوند توبه کرد. توبه اش پذیرفته شد. به عبادت مشغول شد. آن قدر عبادت کرد تا از ملائکه شد. او را عزازیل (عزیز خدا) خواندند. منبری داشت. برای ملائکه وعظ می گفت. بسیار محبوب بود.    ( ادامه مطلب )


روزی ملائکه بر لوح دیدند: «یکی از مقربان درگاه الهی به نفرین ابدی گرفتار می شود». نگران شدند. نکند ما باشیم؟! دست به دامان حارث شدند که: «ای عزازیل، دعایمان کن که ما آن مطرود درگاه الهی نباشیم». عزازیل نیازی به دعا کردن نمی دید. به خودش اطمینان داشت. اما دعا کرد: «خدایا ایشان را ایمن گردان».


روزی دید بر در بهشت نوشته اند: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم». گفت: خدایا این ملعون رانده شده کیست؟ خدای تعالی فرمود: بنده ای که او را نعمت می دهم و او مرا سرپیچی می کند. عزازیل هزار سال شیطان رانده شده را لعن کرد.


عزازیل باورش شده بود کسی است. خود را برتر از هر چیزی می دانست. خود را بزرگ می پنداشت.


خداوند آدم (علیه السلام) را خلق کرد. ملائکه را امر به سجده نمود. همه سجده کردند، اما عزازیل امتناء کرد. او تکبّر کرد. او خود را بزرگ دانست. گفت: من از آتشم و آدم از خاک؛ من بر او سجده نمی کنم.


عزازیل از درگاه خداوند رانده شد. او دیگر عزیز خدا نبود. او ابلیس شد (مأیوس از رحمت خدا).

ریشه
تکبر در لغت به معنای «خود را بزرگ پنداشتن»(1) آمده. کسی که خود را بزرگ می پندارد از دو حالت خارج نیست؛ یا واقعاً بزرگ است، یا خیال می کند که بزرگ است. این که انسان در واقع بزرگ نیست، بلکه در خیال خودش بزرگ است را چه زیبا امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیان می کند: «عَجِبْتُ‏ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِی کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ یَکُونُ غَداً جِیفَة»(2) (تعجب می کنم از متکبر که تکبر می کند، در حالی که او دیروز نطفه ای بی مقدار بوده و فردا مرداری گندیده(بدبو) خواهد شد).


هر گاه یک رودخانه بیش از حد بسترش پرآب شود، آب را از خود سرریز می کند و این فرآیند را طغیان می نامند. انسان هم گاهی از بستر خویش خارج می شود و طغیان می کند. تکبر از بالاترین جنبه های خروج ما از بستر معین شده برای ماست. چون وقتی به این نتیجه رسیدیم که از خدا بی نیازیم، طغیان می کنیم. وقتی احساس کردیم به خدا نیازی نداریم، گمان می کنیم بزرگ هستیم. قرآن کریم می فرماید: «إِنَ‏ الْإِنْسانَ‏ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»(3) (انسان قطعاً طغیان می کند، اگر خود را بی نیاز ببیند). استغناء ریشه تکبر است.


کسی که تکبّر می کند، دو حالت را بین خود و خدای خود خواهد داشت: 1.من بزرگم و خدا هم بزرگ است. 2.من بزرگم و خدا بزرگ نیست. در هر دو حال شأن خدا بالاتر از آن است که با بنده ی خود مقایسه شود. تکبّر برای انسان به هر شکلی ناپسند است، اما برای خدا تکبر خوب و پسندیده است (چون خدا حقیقتاً بزرگ است).

من متکبر هستم؟!
هیچ کس نمی تواند به دیگری پاسخ این سوال که: «من متکبر هستم؟!» را بدهد. خود بهتر می دانیم.

وقتی وارد جمعی شدیم و برای ما در بالای مجلس جایی مهیا نشد، وقتی همه به احترام ما بلند نشدند، وقتی به کوچکتر از خودمان رسیدیم و از سلام نکردنش احساس حقارت کردیم، وقتی اباء داشتیم که به کوچکتر از خودمان سلام کنیم، وقتی کسی که ما را ناراحت کرده را به بهانه ی «مقصر اوست» نبخشیدیم، وقتی شکست دیگران برایمان شادی آورد، وقتی از زمین خوردن دیگری خوشحال شدیم، وقتی دست بوسی پدر و مادر برایمان گران باشد، خود بهتر می دانیم «من متکبر هستم؟!» و سرانجام؛ وقتی به خاک مالیدن بینی مان در درگاه خدا (حتی برای پنج وعده) سختمان است ...


وزیری به شاه گفت: اگر در بیابانی باشی و از تشنگی در حال هلاک شدن باشی، چه قدر می دهی تا به تو یک لیوان آب دهند؟ شاه گفت: نیمی از دارایی ام را. وزیر گفت: اگر در جایی باشی که نیاز به قضای حاجت داشته باشی، آن قدر که تو را طاغت نماند، چه قدر می دهی که تو را اذن دهند تا قضای حاجت کنی؟ شاه گفت: نیمی از دارایی ام. وزیر گفت: این دنیا چیست که نیمی از آن را می دهی تا از تشنگی هلاک نشوی و نیم دیگر را می دهی تا همان آب را دفع کنی؟!(4)


باور، بزرگترین مشکل بشریت است. چرا مادری که بیست سال از مرگ فرزندش گذشته، هنوز با شنیدن نام فرزندش گریه می کند؟! چون باور کرده که فرزندش رفت. باور کرده تنهاییش را.


هر متکبری که باور کند خدایی هست، دیگر متکبر نخواهد بود. هر متکبری که باور کند چه بوده و چه می شود، دیگر متکبر نخواهد بود.


به فدای تو یا رسول الله که شبها را بر حصیر می خوابیدی به گونه ای که جای حصیر بر بدنت نمایان می شد. می خواستی بگویی خدایا من در مقابل تو بزرگ نیستم؟ و من شرم دارم کلام تو را به گوش بسپرم که مبادا کوچکی ام را یادآور شوی.


«إِنَ‏ حَدِیثَنَا یُحْیِی‏ الْقُلُوبَ»(5) (همانا حدیث ما قلب ها را زنده می کند).


نوشته شده توسط elaheh solimani
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

حقیقت صراط

حقیقت صراط: خدای متعال در سوره های متعددی از قرآن کریم با اشاره به مسأله مهم هدایت ، مردم را به روی آوردن به صراط مستقیم دعوت می کند و آن را ضرورتی برای هدایت و تکامل بشریت معرفی می نماید.

مترجم سایت

حقیقت صراط

صراط بهشت ، ظهور قابليت‌ها در قيامت است

پس‌ رسيدن‌ به‌ بهشتِ فعليّت‌، يعني‌ بهشتِ بعد از طيّ عالم‌ برزخ‌ در قيامت‌، بعد از امتحانات‌ در دنيا بوده‌؛ و هر كس‌ امتحانانش‌ بهتر و نتيجه‌اش‌ عاليتر باشد، به‌ صراط‌ مستقيم‌ نزديكتر و به‌ راه‌ و روش‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ مناسب‌تر و ملايم‌تر است‌.

اصحاب‌ اليمين‌: يعني‌ سعادتمندان‌ و نيكاني‌ كه‌ كارهاي‌ خوب‌ انجام‌ ميداده‌اند و از زشتي‌ها پرهيز مي‌نموده‌اند، ولي‌ نتوانسته‌اند ريشه علاقۀ به‌ دنيا و ماسِوَی‌ الله‌ را در وجودشان‌ بسوزانند. و منظور از «دنيا» غير خداست‌؛ هر چه‌ باشد، و هر مقام‌ و درجه‌ و فضيلتي‌ بوده‌ باشد.

غير خدا هر چه‌ هست‌ دنياست‌، گرچه‌ بهشت‌ و مقام‌ باشد. زيرا دنيا يعني‌ حيات‌ دانيه‌؛ و كسي‌ كه‌ منظور و مقصودش‌ مقصور و محصور در ذات‌ اقدس‌ حضرت‌ احديّت‌ نبوده‌ باشد، در زندگي‌ پس‌ زيست‌ ميكند گر چه‌ داراي‌ فضائل‌ و مكارمي‌ هم‌ بوده‌ باشد.

اصحاب‌ اليمين‌ از روي‌ جهنّم‌ عبور ميكنند؛ و چون‌ حقيقت‌ آتش‌ را درنيافته‌اند و بدان‌ در دنيا قدري‌ نزديك‌ شده‌اند، مانند شخص‌ سواره‌ و يا پياده‌ هستند كه‌ از ديدن‌ مناظر دوزخ‌ در وقت‌ عبور در دهشت‌ است‌ و از حرارت‌ و هواي‌ نامطبوع‌ آن‌ قدري‌ ناراحت‌ است‌.

 


p30web

جدول پخش ورزش از تلویزیون

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

ابزار هدايت به بالاي صفجه

یوزر و پسورد 32

الکسا

ابزار وبلاگ



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
بایگانی
کلمات کلیدی

فرق بین مُخلِص و مُخلَص چیست؟

فرا رسیدن سالروز اربعین حسینی(ع)

دلیل بزرگداشت اربعین حسینی چیست‌؟

آیا یهودیان و مسیحیان به بهشت می‌روند؟

چرا دعاهایمان مستجاب نمیشود ؟

واژه ای زیبا در آیة الکرسی

سه گروه که خدا به آنها لبخند می زند!

این افراد در قیامت اژدهایی به گردنشان آویزان است!

آشنایی با توصیه‌های معنوی برای شب یلدا

3 توصیه قرآن کریم برای دولت اعتدال

پنج دستورالعمل برای انسانیت

8 عذاب روحی جهنمیان !

نعل اسب از خرافه تا واقعیت !؟+عکس

بهترین راه به جای توبه کردن چیست؟

5 تکنیک برای دوستی‌های عمیق‌تر در اسلام

رسالت نهج البلاغه چیست؟

محبوب‌ترین بنده خدا در کلام امام علی(ع)

اهمیت عدد چهل در متون دینی

خشت آخر خانه نبوت

اربعین حسینی

22شرط برای حفظ قرآن

جدول تمام مراسمات اربعین حسینی : جدول

یک اربعین اسیر بلایم

اسیر عشق

نمونه هایی از غلو درباره امام حسین(ع)

اعمال روز اربعین + متن کامل زیارت

آیه‌ای که امام حسین(ع) در راه کربلا خواند

فرازی از زیارت اربعین

آیاتی در مورد هدایت

40 پاداش باورنکردنی برای یک زیارت

نویسندگان
آخرین نظرات

مجله نایت پلاس


دریافت کد مجله

کد اخبار

کد اخبار

کد اخبار

کد اخبار

کد اخبار

وقتی شیطان خود را لعنت می کرد!

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۸ ب.ظ


حقیقت صراط: جنگ در گرفت. ملائکه پیروز شدند. حارث اسیر شد. او را با خود به آسمان بردند. حارث به درگاه خداوند توبه کرد. توبه اش پذیرفته شد. به عبادت مشغول شد. آن قدر عبادت کرد تا از ملائکه شد. او را عزازیل (عزیز خدا) خواندند. منبری داشت. برای ملائکه وعظ می گفت. بسیار محبوب بود.    ( ادامه مطلب )


روزی ملائکه بر لوح دیدند: «یکی از مقربان درگاه الهی به نفرین ابدی گرفتار می شود». نگران شدند. نکند ما باشیم؟! دست به دامان حارث شدند که: «ای عزازیل، دعایمان کن که ما آن مطرود درگاه الهی نباشیم». عزازیل نیازی به دعا کردن نمی دید. به خودش اطمینان داشت. اما دعا کرد: «خدایا ایشان را ایمن گردان».


روزی دید بر در بهشت نوشته اند: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم». گفت: خدایا این ملعون رانده شده کیست؟ خدای تعالی فرمود: بنده ای که او را نعمت می دهم و او مرا سرپیچی می کند. عزازیل هزار سال شیطان رانده شده را لعن کرد.


عزازیل باورش شده بود کسی است. خود را برتر از هر چیزی می دانست. خود را بزرگ می پنداشت.


خداوند آدم (علیه السلام) را خلق کرد. ملائکه را امر به سجده نمود. همه سجده کردند، اما عزازیل امتناء کرد. او تکبّر کرد. او خود را بزرگ دانست. گفت: من از آتشم و آدم از خاک؛ من بر او سجده نمی کنم.


عزازیل از درگاه خداوند رانده شد. او دیگر عزیز خدا نبود. او ابلیس شد (مأیوس از رحمت خدا).

ریشه
تکبر در لغت به معنای «خود را بزرگ پنداشتن»(1) آمده. کسی که خود را بزرگ می پندارد از دو حالت خارج نیست؛ یا واقعاً بزرگ است، یا خیال می کند که بزرگ است. این که انسان در واقع بزرگ نیست، بلکه در خیال خودش بزرگ است را چه زیبا امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیان می کند: «عَجِبْتُ‏ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِی کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ یَکُونُ غَداً جِیفَة»(2) (تعجب می کنم از متکبر که تکبر می کند، در حالی که او دیروز نطفه ای بی مقدار بوده و فردا مرداری گندیده(بدبو) خواهد شد).


هر گاه یک رودخانه بیش از حد بسترش پرآب شود، آب را از خود سرریز می کند و این فرآیند را طغیان می نامند. انسان هم گاهی از بستر خویش خارج می شود و طغیان می کند. تکبر از بالاترین جنبه های خروج ما از بستر معین شده برای ماست. چون وقتی به این نتیجه رسیدیم که از خدا بی نیازیم، طغیان می کنیم. وقتی احساس کردیم به خدا نیازی نداریم، گمان می کنیم بزرگ هستیم. قرآن کریم می فرماید: «إِنَ‏ الْإِنْسانَ‏ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»(3) (انسان قطعاً طغیان می کند، اگر خود را بی نیاز ببیند). استغناء ریشه تکبر است.


کسی که تکبّر می کند، دو حالت را بین خود و خدای خود خواهد داشت: 1.من بزرگم و خدا هم بزرگ است. 2.من بزرگم و خدا بزرگ نیست. در هر دو حال شأن خدا بالاتر از آن است که با بنده ی خود مقایسه شود. تکبّر برای انسان به هر شکلی ناپسند است، اما برای خدا تکبر خوب و پسندیده است (چون خدا حقیقتاً بزرگ است).

من متکبر هستم؟!
هیچ کس نمی تواند به دیگری پاسخ این سوال که: «من متکبر هستم؟!» را بدهد. خود بهتر می دانیم.

وقتی وارد جمعی شدیم و برای ما در بالای مجلس جایی مهیا نشد، وقتی همه به احترام ما بلند نشدند، وقتی به کوچکتر از خودمان رسیدیم و از سلام نکردنش احساس حقارت کردیم، وقتی اباء داشتیم که به کوچکتر از خودمان سلام کنیم، وقتی کسی که ما را ناراحت کرده را به بهانه ی «مقصر اوست» نبخشیدیم، وقتی شکست دیگران برایمان شادی آورد، وقتی از زمین خوردن دیگری خوشحال شدیم، وقتی دست بوسی پدر و مادر برایمان گران باشد، خود بهتر می دانیم «من متکبر هستم؟!» و سرانجام؛ وقتی به خاک مالیدن بینی مان در درگاه خدا (حتی برای پنج وعده) سختمان است ...


وزیری به شاه گفت: اگر در بیابانی باشی و از تشنگی در حال هلاک شدن باشی، چه قدر می دهی تا به تو یک لیوان آب دهند؟ شاه گفت: نیمی از دارایی ام را. وزیر گفت: اگر در جایی باشی که نیاز به قضای حاجت داشته باشی، آن قدر که تو را طاغت نماند، چه قدر می دهی که تو را اذن دهند تا قضای حاجت کنی؟ شاه گفت: نیمی از دارایی ام. وزیر گفت: این دنیا چیست که نیمی از آن را می دهی تا از تشنگی هلاک نشوی و نیم دیگر را می دهی تا همان آب را دفع کنی؟!(4)


باور، بزرگترین مشکل بشریت است. چرا مادری که بیست سال از مرگ فرزندش گذشته، هنوز با شنیدن نام فرزندش گریه می کند؟! چون باور کرده که فرزندش رفت. باور کرده تنهاییش را.


هر متکبری که باور کند خدایی هست، دیگر متکبر نخواهد بود. هر متکبری که باور کند چه بوده و چه می شود، دیگر متکبر نخواهد بود.


به فدای تو یا رسول الله که شبها را بر حصیر می خوابیدی به گونه ای که جای حصیر بر بدنت نمایان می شد. می خواستی بگویی خدایا من در مقابل تو بزرگ نیستم؟ و من شرم دارم کلام تو را به گوش بسپرم که مبادا کوچکی ام را یادآور شوی.


«إِنَ‏ حَدِیثَنَا یُحْیِی‏ الْقُلُوبَ»(5) (همانا حدیث ما قلب ها را زنده می کند).

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سلام دوستان به سایت من خوش آمدید حقیقت صراط: اگر در ميان مردم عدالت برقرار شود، همه بى نياز مى شوند و به اذن خداوند متعال آسمان روزى خود را فرو مى فرستد و زمين بركت خويش را بيرون مى ريزد.